پ.ن : ۷ صبح ، آموزشگاه رانندگی ، من .
امروز یه بلایی اومده بود بر سر ِ لپتاپ ِ عزیز کردمون ناگینی جان !:/
+ معرف حضور که هستن ایشالا ؟ قسمت آخر نویل با شمشیر گریفیندور زد نصفش کرد عخش منو :|
بعد تشریفمونو بردیم دست به دامن بابا جونمون شدیم که بابایی ....
خلاصه ! به دستور بابایی ، آفیس ِ گوگولیه 2010 که بسی از داشتنش خرسند بودیم رو پاک کردیم !
++ آن اینستال فرمودیم !:|
بعد فک کن چی نصب نمودیم ؟! آفیس ِ ملعون ِ 2007 !
+++ الان من عزادارم !:|
O_0
پ.ن 2: من صبح 9-11 کلاس ِ رانندگی دارم ! اگه رو قانونش میخواستم پیش برم باید یک سال و نیم پیش گواهینامه میگرفتم ! از ثبت نامم انقدری میگذره واقعا ! امروز و فردا کلاس گرفتم برای یاد آوری و انشالا شنبه امتحان و گواهینامه !:/
+ بی خوابی بد دردیه !:/
اصلا زبونش فارسی نیست بیخیالش:/
ساعتو نگاه؟
هیـــــــــــــــــــن دیر شده من هنوز بیدارم . فردا صبح مث خر بدبخت میشم .
مثلا میخواستم درس بخونم . دیدی چی شد ؟:/
بابا اومده !
چی چی آورده ؟! احتمالا کتاب !
همین الان صدای در ورودی اومد !
رسیدنش بخیر من بسه برام . زیادی سریال دیدم .
بس که یوچون خل و چله اینجا اه :/
منم خل شدم!
بیداری زده به کلم .
برم خودمو بزنم به خواب تا بابا نیومده نصفم کنه.
فکر کنم یه تلنگر لازم داشتم!
چیزی بود ک خودم میدونستم ولی انگار قبولش نداشتم .
تا حالا از این منظره نگاهش نکرده بودم .
به نظرتون تو دو ماه میشه ؟
یک ماه و خورده ای:/
بیخیال !
امروز دنبال یکی میگشتم باهاش حرف بزنم .
زنگ زدم به " سین " داشت با مادر شوهرش فیلم میدید .
یهو یه اسم ام اس از بابا اومد .
"خوبی دخترم ? "
یه خوشیه لحظه ای پیچید زیر پوستم و قلبم دو تا پشت سر هم بزرگ تپید !
دلم گرفته از سین . از خیلی های دیگه هم .
همایون شجریان فقط سوز دلم رو بیشتر میکنه.
ولی نمیدونم چرا دیوونه ی این آهنگم .
دل دیوانه را دیوانه تر کن
مرا از هر دو عالم بی خبر کن ....
نمیدونم چرا اومدم شروع کردم ب جفنگیات نوشتن .
شرمنده .
کلا ک کسی گذارش این ورا نیفته .
بیخیال .
+نصف شیشه ی لاکسی ژل* ِ 240 میلی لیتری خالی شده ! دیروز عصر گرفته بودمش!
++ چه سیب شیطونی !:) شایدم از درده ! شاید درد ِ گازیه ک به شکمش زدم ! واسه همینه سرجاش نمیمونه و هی میخواد خودشو از میز قل بده پایین ! :/
.
.
.
* منیزیوم هیدروکسید . سوسپانسیون خوراکی!
.
.
.
پ.ن: جالبه R تا حالا 7 تا بازدید داشته ک دو تاش خودم بودم ! اصلا یدونه لایک یا دیسلایک هم نداره !
چند روزه سر یه موضوعی ... یکی که نه ! سر یه سری موضوعاتی آن چنان ذهنم و زندگیم بهم ریخته ک حس میکنم ذهنم فلج شده !
نیاز واقعا زیادی به نوشتن دارم ! اما اصلا نمیتونم بنویسم .
بماند ک امروز قول داده بودم یه کاری رو به سر انجام برسونم و هیچ قدمی برنداشتم و اصلا هم به روی خودم نیاوردم ! :|
این داستان R ک دو پست پایین تره الکی نیستا .
حاصل 6 سال تمرین نویسندگی منه ک تو قالب یه داستان جمع شده . یه رمانه با 3 فصل ک فصل اولش از زبون مردی 30-32 ساله ی انگلیسی ِ به اسم ادوارد !
قبلا تو باشگاه داستانم ، ک الان هیچ حرفی درباره اش ندارم ، چند قسمتی ازش گذاشته بودم .
خیلی ها گفتن چرا این رمانتو خارجکی نوشتی و اینا !
ببینید بحث اصلن خارجکی بودنش نیس ! بحث اینه ک من یهو یه ایده اومد تو ذهنم و شروع کردم نوشتنش ! فقط برای این ک یک بار به طور جدی خودم رو محک بزنم .
همین !
یه بار من خیلی دلم شکست . خیلی .
یه بنده خدایی ک نظرش بیش از اندازه برام مهم بود ، داستان رو ... فقط قسمت اول ِ داستان رو ...
خوند !
ولی آن چنان منو کوبوند ک تا چند ماه دست به قلم نبردم اصلا ! همون باعث شد ک کلا از باشگاه داستان ک ماریا و فرانی میشناسنش بیام بیرون !
تمام این ها رو گفتم ک بگم من نوشتم برای دل خودم . برای این ک احساس آرامش کنم . همین . و این یه تمرینیه برام ک خودمو محک بزنم . ببینم میتونم یه موضوعو جدی دنبال کنم و بنویسم یا نه !
پس اگه لطف کردین و خوندین و نظرتون رو گفتین ک یه دنیا ممنون .
اگه هم نه که بی خیال :)
پ.ن: یکی از غلط های تاریخی ام تو این داستانه نوشتن "ترجیه" به جای "ترجیح " بود . واقعا دلم نیومد درستش کنم !D:
نشسته بودم تو اتاقم . طبق معمول یهو در رو باز کرد اومد تو . میگه کلید اتاقتو هنوز پیدا نکردی ?
میگم نه ! خب ک چی ?
میگه امشب شب آرزو هاس !
میگم میخوای آرزو کنی پیدا شه ?
هیچی نمیگه . میپرسه : یه آرزوی دیه هم داشتی .چی بود ?ها تو اون امتحان بزرگه برنده شی?
هنوز جوابشو ندادم . شاد و خوشحال از اتاق میپره بیرون حتما میره لیست آرزو هاشو با خودش مرور کنه !
نمیدونم ب چی فک میکنم !
به این ک بعد از اون افتضاحی ک بار اومده درس نگرفته و هنوز بدون در زدن میپره تو اتاق ....
ب معصومیت قشنگ کودکانه اش ...
یا به اینکه ی آرزوی بزرگ دیگه هم دارم ک از هر دوی اینا مهم تره ?
اصلا کلا کارم یادم رفت . کلی خجالت کشیدم ...