میخوام آرزو کنم ...
پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۴۹ ب.ظ
نشسته بودم تو اتاقم . طبق معمول یهو در رو باز کرد اومد تو . میگه کلید اتاقتو هنوز پیدا نکردی ?
میگم نه ! خب ک چی ?
میگه امشب شب آرزو هاس !
میگم میخوای آرزو کنی پیدا شه ?
هیچی نمیگه . میپرسه : یه آرزوی دیه هم داشتی .چی بود ?ها تو اون امتحان بزرگه برنده شی?
هنوز جوابشو ندادم . شاد و خوشحال از اتاق میپره بیرون حتما میره لیست آرزو هاشو با خودش مرور کنه !
نمیدونم ب چی فک میکنم !
به این ک بعد از اون افتضاحی ک بار اومده درس نگرفته و هنوز بدون در زدن میپره تو اتاق ....
ب معصومیت قشنگ کودکانه اش ...
یا به اینکه ی آرزوی بزرگ دیگه هم دارم ک از هر دوی اینا مهم تره ?
اصلا کلا کارم یادم رفت . کلی خجالت کشیدم ...
۹۳/۰۲/۱۱
میتی... ناراحت نشی از دستما.حس میکنم زیادی تلخم آزارت میدم... خب؟