هذیون های تب آلود ِ یک الهه ی سپید

درد در نواحی ِ بیکران ِ سپیدی ِ کاغذ هایم پیچیده است ...!

هذیون های تب آلود ِ یک الهه ی سپید

درد در نواحی ِ بیکران ِ سپیدی ِ کاغذ هایم پیچیده است ...!

میخوام آرزو کنم ...

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۴۹ ب.ظ

نشسته بودم تو اتاقم . طبق معمول یهو در رو باز کرد اومد تو . میگه کلید اتاقتو هنوز پیدا نکردی ?

میگم نه ! خب ک چی ?

میگه امشب شب آرزو هاس !

میگم میخوای آرزو کنی پیدا شه ?

هیچی نمیگه . میپرسه : یه آرزوی دیه هم داشتی .چی بود ?ها تو اون امتحان بزرگه برنده شی?

هنوز جوابشو ندادم . شاد و خوشحال از اتاق میپره بیرون  حتما میره لیست آرزو هاشو با خودش مرور کنه !

نمیدونم ب چی فک میکنم !

به این ک بعد از اون افتضاحی ک بار اومده درس نگرفته و هنوز بدون در زدن میپره تو اتاق ....

ب معصومیت قشنگ کودکانه اش ...

یا به اینکه ی آرزوی بزرگ دیگه هم دارم ک از هر دوی اینا مهم تره ?

اصلا کلا کارم یادم رفت . کلی خجالت کشیدم ...



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۱۱
میم . شین

نظرات  (۲)

عزیزم!!!
میتی... ناراحت نشی از دستما.حس میکنم زیادی تلخم آزارت میدم... خب؟
پاسخ:
ماریا چی شده ک به این نتیجه رسیدی ؟
آخه من همچین حسی ک تو میگی رو ندارم !
مطمئن باش عزیز دلم :)
خدا این معصومیتو نگیره ازش:))
همه بچه ها خیلی معصومن و دعاهاشون گیرا
پاسخ:
ایشالا :)
آره واقعا . گاهی وقتا بهشون حسودیم میشه :|

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی