هذیون های تب آلود ِ یک الهه ی سپید

درد در نواحی ِ بیکران ِ سپیدی ِ کاغذ هایم پیچیده است ...!

هذیون های تب آلود ِ یک الهه ی سپید

درد در نواحی ِ بیکران ِ سپیدی ِ کاغذ هایم پیچیده است ...!

اعترافات ِ یک عدد دانش آموز ِ سابق !

يكشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۳۰ ب.ظ

اعتراف میکنم یک بار تقلب کردم و یک بار تقلب رسوندم !

.

.

اعتراف میکنم از دبیر ریاضی 2 تا سر حد مرگ نفرت داشتم و همیشه قبل از اومدنش به یه زبون من در آوردی ، رو تخته فحش مینوشتم !

.

.

اعتراف میکنم سال آخر ، ساعات خسته کننده ی کلاسی ، همیشه هدفونم و گوشیم تو مدرسه همراهم بود و مسلما زیر مقنعه دیده نمیشد !

.

.

اعتراف میکنم همیشه سر کلاس ها خواب بودم ! خصوصا شیمی 2 ! ایضا شیمی پیش هم !

+ شیمی سه هم به خاطر معلم هم به خاطر مباحث قابل تحمل تر اش یکم هوشیار تر بودم !

.

.

اعتراف میکنم تا سال پنجم دبستان حتی خودمم نمیتونستم دست خط خودمو بخونم !

.

.

اعتراف میکنم سال دوم دبیرستان یه بـِلـُف زن ِ نامبر وان بودم !

.

.

اعتراف میکنم سال دوم ایضا یه گروه ِ هفت نفره زیر دستم بودن که جزو اشرار مدرسه محسوب میشدیم !

.

.

اعتراف میکنم پیش دانشگاهی ، لامپ ِ مهتابی کلاس رو زدم و انداختمش !

.

.

اعتراف میکنم سال دوم میخواستم گردن ِ قورباغه ی مورد تشریح رو بشکنم تا زودتر از شر دبیر زیست خلاص شم !

.

.

اعتراف میکنم سال دوم دویست بار به دبیر زبان و ادبیات وعده ی سر خرمن واسه تحقیقات ِ کوفت و زهر مار دادم ولی یه بارم عمل نکردم !

.

.

اعتراف میکنم سال اول یه بار به خاطر ناخونای وحشتناکم گرفتنم ! دو ماه بود کوتاه نکرده بودم !:|

.

.

اعتراف میکنم برای در آوردن حرص بعضی ها سال سوم سه دست فـُرم خریدم !

.

.

اعتراف میکنم سال دوم از یکی از هم کلاسی ها تا سر حد مرگ تنفر داشتم و دنبال یه راهی میگشتم تا منفجرش کنم از دستش خلاص شم !

.

.

اعتراف میکنم سال دوم از مدرسه فرار کردم !

+ یه روز حال داشتم میخوام قضیه اشو بنویسم ! :|

.

.

اعتراف میکنم اعترافاتم تا همین الان سرمو به باد داده مطمئنا پس دیگه اعتراف نمیکنم !:||

.

http://www.afkarnews.ir/images/docs/files/000100/nf00100860-1.jpg

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۰۴
میم . شین

نظرات  (۶)

من نیز با اجازه ی شما در دبیرستان های پسرانه کم مورد اعترافی ندارم.
یکی از لذت های بعد دیپ همین اعترافاته..
گاهی طی ی جلسه محرمانه با دوستان دوران دبیرستان از این دست اعترافات رو دوره میکنیم...
----
سر اون پست آب هویج بستنی کلی خندیدم،آورین! ؛ )
آدرست رو گم کرده بودم میم شین. :)
بله ما هم اعتراف کردیم. پست هایی هم نوشتم در مورد اعترافاتم.
:)
ولی به خوبی مال شما نبودش خدایی. :)
پاسخ:
اینجا یه تب بود زود گذر ...
من وب قبلیم بیشتر میرم اونورا تشریف بیارین :)
salsa-rain1994.blogfa.com
...
آخی ... ببخشید کوتاهی از منه ک سر نمیزنم ..
حالا میام به زودی . یکم شلوغم این چند وقت
خخخخ ما ته شریت بودیم خدایی
منم با ماریا موافقم...:))
پاسخ:
:))
۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۳ ماریا .آ.بی
یعنی رسما بهت افتخار میکنما!!!!!
من یک صدم اینقدر اعتراف ندارم:(
پاسخ:
B)
.
برو خدا رو شکر کن ! D:
الان اینو خوندم فهمیدم من چه بچه مثبتی بودما!
اعترافاتم زمین تا آسمون توفیر داشت با این اعجوبه ای که شما بودی. :)
خدا حفظت کنه ایشالله.
پاسخ:
فکر نکن هیولا بودما ! خخخ
کدوم اعترافات ؟
اعتراف کردی شما هم ؟!
خدا شما رو هم حفظ کنه !D:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی